این مهم است که رهبران کسب و کارهای کوچک از سلامت مالی شرکتهای خود آگاه باشند و معیارهای مالی و شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI)، این درک را به شما اطلاع میدهند. معیارهای مالی کسب و کارهای کوچک، وضعیت مالی فعلی شرکت و چشم انداز کوتاه مدت و بلند مدت آن را روشن میکند.معیارهای مالی
معیارهای مالی و شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI) به کسب وکارهای کوچک کمک میکنند تا بفهمند آیا پول نقدی در اختیار دارند تا سرمایه های کلان سرمایهگذاریهای خود را تأمین کنند یا در مسیر سریع ورشکستگی قرار دارند. بدیهی است که این اعداد و ارقام برای صاحبان مشاغل مهم است، اما وام دهندگان و سرمایه گذاران همچنین مایلند اعداد و ارقام را قبل از عقد قرارداد با یک شرکت بررسی کنند.
معیارهای خاصی وجود دارد که برای موفقیت یک تجارت کوچک بسیار حیاتی است.
معیارها داده های کمَی قابل اندازه گیری هستند که شرکت میتواند برای ردیابی عملکرد و بهبودها در کل کسب و کار، نظارت کند. در حالی که معیارهای مالی از مهمترین و پرمصرف ترین ها هستند، کسب وکارها میتوانند از معیارها برای نظارت بر موفقیت در هر جنبه ای از عملکرد خود مانند بازدید کنندگان ماهانه وب سایت یا میانگین زمان تحقق سفارشات، استفاده کنند.
هنگامی که یک سازمان ردیابی یک معیار مهم را شروع میکند، یک مبنای اساسی دارد که می تواند اعداد و ارقام آینده را با هم مقایسه کند تا ببیند عملکرد فرایندها یا تیم های مختلف در طول زمان چگونه تغییر کرده است. با رشد یک کسب و کار، آن شرکت معمولا ردیابی معیارهای بیشتری را شروع میکند، از جمله معیارهای خاص برای ابتکارات یا بخش های خاص.
شاخصهای اصلی عملکرد یا KPI معیارهایی هستند که به ویژه برای تجارت شما مهم هستند. این اعداد بیشترین تأثیر را در رشد و پیشرفت شرکت شما دارند یا تلاش می کنند و یا تعطیل میشوند. یکی از ویژگی های متمایز KPI این است که معمولاً اهداف از پیش تعیین شدهای دارند، که در تمام معیارها درست نیست – یک شرکت ممکن است معیارهای معینی را برای سالها بدون اهداف خاص در نظر بگیرد. معیارهای مالی خاصی KPI ها هستند زیرا سودآوری و جریان نقدی نقش اصلی را در زنده ماندن فوری و آینده یک تجارت دارند. b
مدیران کسب و کارهای کوچک باید KPI های حیاتی خود را در همان اوایل تاسیس شرکت انتخاب کرده و درک روشنی از ارقام این معیارها برای نشان دادن موفقیت یا پرچم های هشدار دهنده معین کنند. KPIها باید با اهداف کلیدی کسب و کار ارتباط نزدیک داشته باشد. به عنوان مثال، اندازه متوسط حساب مشتری می تواند KPI تولیدی باشد تا اگر شرکتی می خواهد درآمد خود را 10٪ در سال جاری افزایش دهد، تماشا کند. اگر آن تولید کننده به دنبال افزایش بهرهوری در کارخانه خود باشد، KPI دیگر می تواند تعداد محصولات تولید شده در روز باشد.
لیدرهای کسب و کار کوچک باید توجه داشته باشند که معیارها از یک شرکت به شرکت دیگر متفاوت باشد و KPIها حتی بیشتر مشخص هستند و به صنعت ، تجارت و مدل مالی و اهداف بستگی دارند. تیم رهبری ابتدا باید اهداف تجاری را برای سه ماهه یا سال تعیین کند و از آنجا به عقب برگردد ، KPI ها و معیارهایی را که می تواند در هدف باقی بماند، شناسایی کند.
این مباحث باید شامل کارمندان کلیه بخشهای اصلی باشد تا اطمینان حاصل شود که اهداف مربوط به کل شرکت هستند.
با این وجود، چند معیار مالی متداول وجود دارد که همه شرکتها باید آنها را تحت نظر داشته باشند. آنها باید درک کاملی از درآمد، هزینهها دارایی ها و بدهی ها و نحوه تغییر هریک در طول زمان را داشته باشند. هزینه جذب مشتری و مدت زمانی که مشتری باقی میماند و نرخ ریزش، معیارهای دیگری است که برای بسیاری از شرکت های جوان مهم است. برای شرکتهای مبنی بر محصولات، پیگیری کارایی فرآیندهای مختلف و بهره وری کارکنان در کارخانه های تولید یا انبارها اغلب مهم است.
در حالی که سازمان ها به درک کاملی از موفقیتشان و اینکه KPI های خاص صنعت برای آنها مهم است، احتیاج دارند، این معیارهای مربوط به اکثر مشاغل وجود دارد. در اینجا 15 معیار اصلی و KPI که معمولاً قابل استفاده هستند، آورده شده است:
درآمد عبارتست از مبلغی که یک کسب و کار برای فروش محصولات یا خدمات خود به دست میآورد، قبل از اینکه هرگونه هزینه ای انجام شود. درآمد که از آن به عنوان فروش یا ورودیه بالا نیز یاد میشود، بخشی از محاسبه برای بیشتر معیارهای مالی است. روشهای مختلفی برای اندازهگیری درآمد وجود دارد. در حسابداری تعهدی، خریدهای مشتری که با کارت اعتباری انجام می شود، به درآمد میرسد قبل از اینکه کسب و کار واقعاً پرداختی داشته باشد. در حسابداری نقدی ، فقط پول موجود در حساب بانکی شرکت به عنوان درآمد محسوب میشود.
درآمد = قیمت فروش x واحد فروخته شده
هزینه تمام خرجهایی است که یک کسب و کار برای فعالیت و کسب درآمد باید بپردازد. به استثنای برخی کسب و کارها مانند استارت آپ های تحت حمایت VC ، یک کسب و کار برای بقای خود به درآمد بیشتری نسبت به هزینه نیاز دارد.
نمونههایی از هزینهها نیروی کار، تجهیزات، لوازم و تدارکات هستند. دقیقاً مانند درآمد، فاکتورهای حسابداری تعهدی در هزینه ها، حتی اگر هنوز پرداخت نشدهاند را شامل میشود، در حالیکه حسابداری نقدی این هزینه ها را فقط پس از پرداخت شامل میشوند. هزینهها را میتوان به دو دسته گسترده تقسیم کرد: هزینههای عملیاتی و هزینههای غیر عملیاتی. هزینههای عملیاتی نتیجه مستقیم انجام کسب و کار هستند، مانند وامها، هزینههای تولید و هزینههای اداری. هزینههای غیر عملیاتی بیشتر غیرمستقیم هستند و شامل سود و سایر هزینههای وام هستند.
هزینه ها = هزینه کالاهای فروخته شده + حقوق و دستمزد + کمیسیون فروش + هزینه بازاریابی + هزینههای املاک و مستغلات + خدمات کمکی
درآمد خالص یا سود خالص پولی است که پس از کسر کلیه هزینهها و مالیات از درآمد باقی مانده است. اگرچه سرمایهگذاران از استارت آپها در صورت ضرر حمایت میکنند، اما بیشتر کسب و کارهای کوچک برای تأمین هزینههای خود نیاز به درآمد کافی دارند. اگر این کار را انجام ندهند، خطر ورشکستگی وجود دارد و سرانجام از تجارت خارج میشوند. همچنین از درآمد خالص به عنوان “خط پایین” یاد میشود زیرا در بیانیه سود و زیان (P&L) در زیر سود (“خط اول”) نشان داده می شود.
سود خالص = درآمد – کل هزینه ها
پول نقد، نیروی حیاتی کسب و کارهای کوچک است – آنها بر پولی که برای پرداخت هزینهها به وجود میآید تکیه دارند. گردش وجه نقد میزان پولی است که در یک بازه زمانی خاص به یک تجارت وارد میشود و از آن خارج میشود. اگر پول بیشتری نسبت به خروجی پول، وارد شود، کسب و کار جریان نقدی مثبتی دارد و اگر پول بیشتری از آنچه دریافت می کند پرداخت شود، جریان نقدی منفی دارد.
گردش وجه نقد عملیاتی (OCF) مقدار وجه نقدی است که یک شرکت از طریق کارهای معمول تولید میکند. این معیار میتواند کمک کند که یک کسب و کار چقدر می تواند در آینده نزدیک پول نقد هزینه کند و آیا باید هزینه های خود را کاهش دهد. OCF همچنین می تواند مواردی از قبیل پرداخت طولانی مدت مشتری به منظور صورتحساب شان یا پرداخت نکردن آنها را نشان دهد.
جریان نقدی عملیاتی = درآمد خالص + هزینه های غیر نقدی – افزایش سرمایه در گردش
سرمایه در گردش تفاوت بین داراییهای جاری (وجه نقد، حساب های قابل دریافت و سرمایهگذاری های کوتاه مدت) و بدهی ها (حسابهای قابل پرداخت، حقوق و دستمزد، مالیات و پرداخت بدهی) است. این معیار با بررسی نقدینگی موجود برای تأمین هزینه های فوری به شما کمک میکند تا در کوتاه مدت تصویری از وضعیت مالی یک کسب و کار ایجاد کنید.
سرمایه در گردش = دارایی های جاری – بدهی های جاری
همانطور که به نظر میرسد، هزینه واقعی یا فروش یک شرکت را در یک موقعیت خاص با مبالغ بودجه مقایسه میکند. اگرچه بودجه و هزینه به هم مرتبط هستند، میتوان از بودجه در مقابل هزینه واقعی برای مقایسه درآمد و هزینه استفاده کرد.
این “تجزیه و تحلیل واریانس بودجه” به لیدرهای کسب و کارهای کوچک کمک میکند، موقعیتهایی از کسب و کار را که در آنها بیش از حد هزینه میکنند که ممکن است نیاز به توجه بیشتری داشته باشد را شناسایی کنند. این همچنین موقعیتهایی از کسب و کار را که از انتظارات بهتر بوده را نشان میدهد.
100x ( 1- پیش بینی) / واقعی= درصد واریانس بودجه
سنوات حسابهای دریافتنی گزارشی است که اندازهگیری میکند چند روز برای پرداخت صورتحساب به مشتریان طول میکشد. شرکت ها معمولاً شرایط فاکتور را در فاکتور درج میکنند که مشتری چند روز برای ارائه پرداخت وقت دارد: 30 روز متداول است.
بر اساس گزارش سنوات حساب های دریافتنی، یک کسب و کار معمولاً مشتریان را در موعد مقرر سازماندهی میکند – بلافاصله، 1 تا 30 روز با تأخیر، 31 تا 60 روز با تاخیر- تا ببیند چه مقدار پول از شرکت ها و بازه های زمانی مختلف قابل جمع آوری است.
وقتی حساب های دریافتنی به طور مداوم عقب میافتند، به جریان نقدی و سرمایه در گردش آسیب میرساند. با گذشت زمان بیشتر، شانس جمعآوری این درآمد کاهش مییابد. ممکن است کسب و کارها نیاز به قطع ارتباط با مشتریانی داشته باشند که به طور مداوم تأخیر دارند، زیرا این تأخیرها میتواند باعث ایجاد جریان نقدی شود. شرکت ها باید برای جلوگیری از تأخیر تخفیف کمی را به مشتریان برای پرداخت زود هنگام ارائه دهند.
سنوات حسابهای پرداختنی گزارشی مشابه سنوات حسابهای دریافتنی است، با این تفاوت که تعداد روزهایی را که کسب و کار شما برای پرداخت صورتحساب طول میکشد، بررسی میکند.
مانند سنوات حسابهای دریافتنی، یک شرکت صورتحسابهای آینده خود را بر اساس زمان پرداخت لیست میکند تا اطمینان حاصل کند که می تواند همه تعهدات را برآورده کند و مشکلات را زودتر از موعد حل کند.
درآمد، گردش پول و سنوات حساب های دریافتنی می تواند بر توانایی شما در پیشبرد فاکتورهای تأمین کنندگان، فروشندگان فناوری و سایر شرکای تجاری تأثیر بگذارد.
اینکه شرکت چقدر سریع صورت حسابهای خود را پرداخت میکند بر اعتبار و توانایی آن برای دریافت وام تأثیر میگذارد. شرکتهایی که قادر به حفظ تعهدات مالی خود هستند، میتوانند پساندازهای پرداخت زودهنگام را مجدداً به کسب و کار خود برگردانند و سرمایهگذاری کنند.
نقطه عطف زمانی است که درآمد برابر با هزینهها است، به این معنی که سود و زیانی وجود ندارد. نقطه عطفی که به عنوان حاشیه ایمنی نیز شناخته میشود، به یک کسب و کار کمک میکند تا بداند چه زمانی بیش از هزینه خود درآمد کسب میکند و سود خود را شروع میکند.
با محاسبه نقطه سر به سر، یک ارائه دهنده نرم افزار میداند که چه تعداد مجوز برای فروش نیاز دارد، یا یک تولید کننده میداند که برای تأمین هزینههای ماهانه چه تعداد محصول را باید حمل کند.معیارهای مالی
(هزینه متغیر برای هر واحد – قیمت فروش هر واحد) /هزینه های ثابت= نقطه سربه سر
نسبت حاشیه سود ناخالص پس از کسر هزینه کالاهای فروخته شده (COGS) – یعنی هزینههای مستقیم ساخت یک محصول، درآمد را نشان میدهد. این نسبت که به صورت درصد نوشته میشود، سود ناخالص هر تومان درآمد کسب و کار را نشان میدهد. به عنوان مثال نسبت 60٪ به این معنی است که شرکت برای هر تومان درآمد 6 ریال سود دریافت میکند.
x 100 درآمد / ( COGS – درآمد) = نسبت حاشیه سود ناخالص
نسبت حاشیه سود مانند نسبت حاشیه سود ناخالص است اما تمام هزینهها مانند حقوق و دستمزد و سایر هزینههای عملیاتی را شامل میشود، نه فقط COGS. اگرچه حاشیه سود استاندارد بین صنایع متفاوت است، بسیاری از شرکت ها نسبت حاشیه سود حداقل 25٪ را هدف قرار میدهند.
درآمد/ (هزینه -درآمد) = نسبت حاشیه سود
نسبت سریع، که به آن نسبت آنی نیز گفته میشود، اندازه گیری میکند اینکه آیا یک کسب و کار میتواند تعهدات مالی کوتاه مدت خود را با ارزیابی اینکه آیا دارایی کافی برای پرداخت بدهیهای فعلی خود دارد، انجام دهد یا خیر. نسبت سریع به صورت اعشاری نوشته میشود، با نسبت 1.0 به این معنی که یک شرکت فقط دارایی کافی برای پوشش بدهیهای خود را دارد.معیارهای مالی
بدهی های جاری/ (وجه نقد + اوراق بهادار قابل فروش + حساب های دریافتنی) = نسبت سریع
متوسط هزینه جذب مشتری نشان میدهد که شرکت به طور متوسط برای افزودن مشتریان جدید در مدت زمان مشخصی چه میزان هزینه میکند. این عوامل متریک در هزینههای بازاریابی، فناوری، حقوق و دستمزد و موارد دیگر است. هزینه جذب مشتری معمولاً متناسب با قیمت محصول یا خدمات است، بنابراین از نظر صنعت بسیار متفاوت است – خرده فروش به طور متوسط 10 تومان برای خرید مشتری هزینه میکند، در حالی که ارائه دهنده فنآوری معمولی 395 تومان را خرج میکند.
یک سازمان میتواند هزینه اطمینان مشتری را با ارزش مادام العمر مشتری مقایسه کند تا مطمئن شود مدل تجاری آن پایدار است. در صورت لزوم، یک شرکت میتواند هزینههای جذب مشتری خود را با کاهش هزینههای بازاریابی و تمرکز بر حفظ و افزایش مشتری کاهش دهد.معیارهای مالی
مشتریان جدید جذب شده / (هزینه فروش + هزینه بازاریابی) = هزینه جذب مشتری
نرخ رشد محاسبه میکند که مشتریها چگونه استفاده از محصول یا خدمات شما را در یک بازه زمانی مشخص متوقف میکنند. آیا یک چهارم مشتریان خدمات شما را پس از یک سال کنار میگذارند یا بیشتر آنها به مدت پنج سال از آن استفاده میکنند؟
آیا این نرخ رشد برای صنعت یا مدل تجاری شما منطقی است؟ نرخ بالای رشد نشان میدهد که یک شرکت باید در مورد پیشنهاد خود چیزی تغییر دهد ، مشتریان خود را بهتر پرورش دهد و یا هزینه جذب مشتری خود را کاهش دهد.
x 100 تعداد شروع مشتریان/ مشتریان گمشده = نرخ رشد
به طور خلاصه، cash runway مدت زمانی است که می توانید با ضرر کار کنید قبل از اینکه تمام شود. اگر ماهانه 10 هزار تومان خرج میکنید و 60 هزار تومان در بانک دارید، شش ماه فرصت دارید که به مشکل جدی نخورید. این معیار به کسب و کار کمک میکند تا بفهمند چه زمانی نیاز به کاهش هزینهها یا دریافت بودجه اضافی دارند. اگر cash runway شما به مرور کوتاه میشود، نشانه این است که شرکت شما هزینه بیشتری را از توان مالی خود صرف میکند.
cash runway یا مجرای پول نقد کاملاً با نرخ سوختن مرتبط است، که میزان هزینه یک شرکت در یک دوره خاص (معمولاً ماهانه) را اندازه گیری میکند. میزان سوختگی اغلب توسط استارتآپ های مورد حمایت سرمایهگذاران که در روزهای ابتدایی خود ضرر میکنند، استفاده میشود.
نرخ سوخت ماهانه/ مانده نقدی = cash runway
پیگیری حتی معیارهای اساسی مانند درآمد، هزینه و درآمد میتواند با صفحه گسترده یا سایر روشهای دستی دست و پا گیر شود. به روز نگه داشتن همه این اطلاعات دشوار است، خصوصاً با رشد یک شرکت کوچک و افزایش حجم معاملات آن، و این می تواند منجر به اطلاعات نادرست شود.
محاسبه دستی معیارهای پیشرفتهتر، مانند نقطه عطف، نسبت سریع و متوسط هزینه جذب مشتری، حتی چالش برانگیزتر است.
نرم افزار مالی یا حسابداری ،یافتن اعداد مورد نیاز برای این معیارها را بسیار آسان تر و زمان بر میکند. راه حلهای برجسته میتوانند این محاسبات را فقط با چند کلیک انجام دهند و ذینفعان تجاری میتوانند به طور خودکار و به طور منظم گزارش هایی را نشان دهند که معیارهای مشخص و KPI را نشان میدهد.
این راهحلها فرصتهای بی شماری را برای مشاهده و مقایسه اعدادی که عملکرد کسب و کار شما را روشن میکنند و به شناسایی مشکلات بازدارنده آن کمک میکنند، فراهم میکند – همه اینها بدون صرف وقت و تلاش زیاد برای کارمندان است. در دادههای زمان واقعی، ارزش فوق العادهای وجود دارد و این تنها هزینههای راهحل را توجیه میکند.
کسب و کارهای کوچک باید KPI های مشخصی تنظیم کرده و طیف گستردهای از معیارها را برای برتری در شرایط آشفته امروز دنبال کنند. بدون بینش ، این شرکتها درک درستی از پیشرفت خود در رسیدن به اهداف و اینکه آیا از نظر اقتصادی سالم هستند یا خود را در حفرههای عمیق فرو میبرند، ندارند.
لیدرهای کسب و کارها باید تعیین KPI ها و معیارهایی را که بیشترین اهمیت را برای مشاغل آنها دارند، اولویت خود قرار دهند، آنها را رصد کرده و بر اساس آنچه داده ها به آنها میگویند به طور مداوم تنظیم شود.
فناوری، حتی یک سیستم مالی اساسی، میتواند کمک زیادی به شرکت ها برای ردیابی این اعداد و تغییرات متفاوتی کند که تأثیر مثبت یا منفی بر سلامت مالی آنها داشته باشد. شرکت های کوچک به معیارهای اندازه گیری احتیاج دارند زیرا میتوانند عاملی تعیین کننده در ایجاد یا عدم موفقیت یک تجارت باشند.